وقتی قرار بود در حیاط خانه مادربزرگ با آن موزائیکهای مربعی شکل بازی کنیم، نیازی نبود که گچ را...
صحبت غنیمت است به هم چون رسیدهایم تا کی دگر به هم رسد این تختهپارهها صائب ?از هم صحبتی...
مهمان ارسی: حسین دهلوی از مجموعه شعر: مجنون در تهران مثل سرداری اسیرم، “اعتباری سوخته” تو زمستانی لطیفی، من...
قسمت اول: همیشه موقع عکس گرفتن از سوژه های خیابانی، چند دقیقه ای با آنها گرم میگیرم. بعد کم...
نفهمیدم مهسا بود محیا بود محلا بود مهلا بود…. نفهمیدم. اما زیبا بود. زیباتر از خواهرش. داشتم با خودم...
در گونه ات گدازه ی غم چال کرده اندآتش به پا کن ای رُخت آتشفشان, بخند…——نشسته بودند در واگن...
دل شکسته من آهش ار اثر دارد دعاکنم که خدایش شکستهتر دارد قاآنی ? اصلا اینکه دلت بشکند نعمت...
وقتی به دنیا آمدم، لابد قدم حدود پنجاه سانت بوده است. یعنی تقریبا هم اندازه دست مادر. آنقدر که...
زخمش بد بخیه خورده بود. خیلی بد. مشخص بود که کار اعظم خیاط یا احمد قصاب یا آقا سد...